آرین آرین ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

بنده ی سفارشی

نبس(نفس:-))))))))

بنام خدا آرین مهربون من سلام.... آرین ...تو چیه مامانی؟......نبس(نفس) این سوالیه که هر روز دهها بار ازت می پرسم و تو جواب میدی ....نبس وهر بار من از شنیدن این جواب به اندازه ی اولین بار ذوق می کنم و همه ی وجودم پر میشه از یه حس شیرین ....که.....خدایای بزرگم شکرت خدایا شکرت که این بنده ی سفارشی رو بما بخشیدی تا هر روز با دیدن صورت ماه و شنیدن صدای شیرینش تمام قلبمون از عشق و لذت لبریز شه... آرین نازم از وقتی سه ساله شدی یه جوری عاقلتر شدی طوری که با کارات منو غافلگیر میکنی.مثلا برات پازلای 16 تکه خریدم که خیلی خوب و عالی درست میکنی...بعد دوباره بهم میریزی از نو....مدتها باهاشون سرگ...
28 ارديبهشت 1393

یاعلی

بنام خدا الان که دارم این متنو می نویسم چنان  بارون زیبایی در حال باریدنه که حیفم میاد دعا نکنم خدایا به حق این لحظه ها که بارون رحمتت در حال باریدنه و به حق این روز عزیز که میلاد مولود کعبه س   این دعا رو در حق پدرم-پدر همسرم-همسرم-پدر بزرگم وتمام پدر ها مستجاب کن خدایا اگر پدرم گناه داشت اورا ببخش.... اگر او را غمگین دیدی قلب او را شاد کن.... اگر خوشحال دیدی خوشحالیش را تمام نکن.... اگر او مریض است او را شفا ده.... اگر او را مدیون دیدی دین او را پرداخت کن.... اگر او را در خطر دیدی به او رحم کن واورا به بهشت خویش وارد بگردان.... آمین بابای نازنی...
23 ارديبهشت 1393

بند دلم تولدت مبارک

بنام خدا آرین عزیزم...بند دلم....گل پسرم....تولدت مبارک ....عمرت پر برکت 19 اردیبهشت قشنگترین ماه از قشنگترین فصل خداوند سالروز تولد توست...تو...فرشته پاک وناز خدای مهربونم سه سال پیش پا تو دنیای من و بابا گذاشتی واز ما یه مای دیگه ساختی...رو ما اسم پدر و مادر گذاشتی...به وجود ما ارزش وقداست دادی....چون خودت مقدس بودی وهستی...این پاکی و قداست اولین هدیه ی خداست....وتو هنوز اونو داری...هنوز گوشات میشنوفه....چشمات میبینه...هنوز زبونت پاکه....آرینم تو الان همه ی اون چیزایی رو که من ندارم داری...آرزو ی من برای تو در روز تولدت اینه که گذر سالها اگر بچگیت رو ازت می گیرن پاکییت رو ازت نگیرن...تا همیشه بنده سفارشی ب...
23 ارديبهشت 1393

آنتالیا93

بنام خدا آرین عزیزم سلام بالاخره ای مامان تنبل شما تصمیم گرفت بعد تز دوماه پست سفر نوروزو بذاره...واقعا که ... تنبلی ام حدی داره.... بذار اول بریم سراغ عکس قشنگا...   راستش آرین جون تعداد عکسا خیلی زیاده از طرفی باید انتخاب می کردم وبعد اصلاح می کردمو تازه کوچیک می کردم واسه وب...حالا سخت ترین بخشش مونده که باید لودکنم این دوتا عکس واسه موقع رفتنه...ساعت 5 صبح بود شماها هنوز بیدار بودین.. خوبیش این بود که تو هواپیما خوابیدی واذیتی نداشتی... اینم بابای بیهوش طل...
17 ارديبهشت 1393
1